- پیر زه
- چیزی که در لنگدستمالازار بند یا پارچه ای بندند و از جایی بجایی برند
معنی پیر زه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
![تصویری از پیروزه](https://jadvaljoo.ir/WordCard/nam/0/0/0/1/3/nam-0001342.jpg)
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
در اوستا لقب هوشنگ پسر سیامک پادشاه داستانی ایران، عنوان هر یک از پادشاهان سلسله داستانی
آنکه از پدر و مادری سالخورده زاده و بدین سبب ضعیف و زشت باشد: چرا از سرمای کم متالم میشویکمگر پیر زایی، کسی که با موی سفید و بهیئت پیران ترنجیده پوست و زشت بدنیا آید
![تصویری از پیروزه](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/0/0/2/amd-0000240.jpg)
فیروزه، نوعی کانی قیمتی به رنگ آبی آسمانی یا سبز که در جواهرسازی کاربرد دارد
خرپیر خر کهن سال: چه کوشش کند پیر خر زیر بار تو میرو که بر باد پایی سوار. (سعدی) سالخورده نادان کهنسال بیخرد
پی بریده معقور (اسب و مانند آن) : خران گور گریزان تیر هجو منند بداس پی زده و در کمند مانده قفا. (سوزنی)
چوبی که بدان ماست را بشورانند تا مسکه از دوغ جدا گردد، خمره کره گیری
کودکی که به هنگام شیرخوارگی کم شیر خورده و لاغر و نزار شده باشد، جمع شیر زدگان
![تصویری از پیرایه](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/1/8/5/amd-0018525.jpg)
زیب، زینت، زیور، آرایش، برای مثال حریف مجلس ما خود همیشه دل می برد / علی الخصوص که پیرایه ای بر او بستند (سعدی۲ - ۴۱۹) ، ز دانش چو جان تو را مایه نیست / به از خامشی هیچ پیرایه نیست (فردوسی - ۷/۱۸۰) تهمت، افترا